۱۳۹۰ مهر ۱۷, یکشنبه

باد و آب و سنگ



آب سنگ را سُنبید
باد آب را پراکند
سنگ باد را از وزش بازداشت.

آب و باد و سنگ.


باد پیکر سنگ را بسود
سنگ فنجانی لبالب از آب است
آب ِ رونده به باد می‌ماند.

باد و سنگ و آب.

باد آوازخوانان می‌گذرد از پیچ و خم‌های خویش
آب نجواکنان می‌رود به پیش
سنگ گران آرام نشسته به جای خویش.

باد و آب و سنگ.


یکی دیگری است و دیگری نیست.
از درون نام‌های پوچ خود می‌گذرند
ناپدید می‌شوند از چشم و روفته از یاد

آب و سنگ و باد.





اشعار اکتاویو پاز - ترجمه احمد شاملو




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر