۱۳۹۰ آبان ۵, پنجشنبه

اشعار انقلابیون گمنام 68 فرانسه _ 4


دود غلیظ را دیدم
در ساعت ناگزیر
خفقان بلندگوها
خرد شدن، کتک خوردن، دفن شدن
طناب های افترا را دیدم
پای چوبه های دار
گرد و خاک، سیاهی فریاد
مرد نامرئی را دیدم
که خودش را می زدود.
با اینهمه
قدرت صدا را دیدم
داغی قدم ها بر راه
خاکستر روفته
مهر
طغیان
و چهره ی آرام عشق را دیدم.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر