۱۴۰۰ آذر ۳۰, سه‌شنبه

«تنها انتقامی که می توان از این دنیا گرفت، شاد زیستن است.»

 



 

یک جوی راه افتاده که جشن نوروز و یلدا و فلان نگیرید. مگه نمی‌بینید که استبداد دارد بیداد می‌کند؟ مگر نمی‌بینید که فعالان سیاسی و معترضان اعدام می‌شوند؟ مگر نمی‌بینید که فعالان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و صنفی و در کل هر کسی صدایش بلند شود یا حقش را بخواهد را زندانی می‌کنند؟ مگر نمی‌بینید خانوده کشته شدگان یا زندانیان غمگین هستند؟ مگر نمی‌بینید که گرانی است و مردم ندارند که بخرند و بخورند؟

 

چکار کنیم؟ صبح و ظهر و شب و نصفه شب عزا بگیریم. بیست و چهار ساعته مراسم گریه و زاری و روضه برپا کنیم؟ قبلاً جمهوری اسلامی ماهی چند نفر را اعدام می‌کرد الان شده هر هفته و هر روز. قبلاً تعداد زندانیان سیاسی اینقدری بود که اسم همه آنها را بدانیم الان اینقدر تعداد زندانیان سیاسی زیاد شده که هیچکس اسم همه که هیچ، حتی نیمی از آنها را هم نمی‌تواند فهرست کند. غم واقعی است. غم، واقعیت این وضعیت و این دوران است اما غم وظیفه ما نیست. هدف ما توزیع برابر غم نیست، هدف ما توزیع برابر فقر نیست. هدف ما زندگی انسانی، آزادی، عدالت، رفاه، آرامش، شادی و ایجاد زمینه مناسب برای رشد و توسعه و بروز خلاقیت است. به قول چه‌گوارا تنها انتقامی که می‌توان از این دنیا گرفت، شاد زیستن است. مسئولیت های سیاسی و اجتماعی ما در برابر افراد و جامه سر جای خودش، شادی و غم هم سر جای خودش، درس و تفریح و تلاش و استراحت و چیزهای دیگر هم سر جای خودش.

 

من هم مثل شما هستم. گوشی شکسته است و پول ندارم بخرم. یک گوشی خراب دستم است که هر پنج دقیقه هنگ می‌کند. از همین حالا فکر قرارداد اجاره خانه سال بعد هستم و استرس دارم. من هم مدتهاست دلم لک زده برای یک مسافرت درست و حسابی و بدون اینکه همه اش حواسم به موجودی کارت بانکی و پول توی جیبی ام باشد. من هم وقتی قیمت آجیل را می‌بینیم خیلی جدی به این نتیجه می‌رسم که نمی‌توانم بخرم. اما تسلیم نمی‌شوم. اجازه نمی‌دهم استبداد و بهره‌کشی و خشونت و تبعیض مرا تبدیل کند به یک مرده متحرک. به یک غمگین و تسلیم و کسی که شکست را پذیرفته است. تخمه آفتابگردان کیلویی صد و بیست هزار تومن است اما هر جوری شده با چهارتا دانه میوه و لبو و تخمه و هر چیزی که بتوانم تهیه کنم یلدا را در کنار رفقا، دوستان و کسانی که دوستشان دارم و دوستم دارند خواهم بود. موسیقی خوب گوش خواهم داد و گرچه بلد نیستم اما کمی خواهم رقصید و سعی می‌کنم به دیگران اندکی حال بهتری بدهم.

 

خودتان می‌دانید که چه می‌کنید، خودتان می‌دانید با که رفت و آمد می‌کنید. به خودتان مربوط است که چه بخرید و چه بخورید و چه بپوشید. به خودتان مربوط است که تنها باشید یا در جمع. انتخابهای فردی و شخصی هر کسی محترم است. این راه به حساب نصیحت نگذارید. زمزمه‌ای است در گوشی. با خنده رویان، رفیق بازها، خوشگل‌ها، پولدارها، آنها که سفره‌شان پر، بساط شنگولی آنها به راه و وسایل تفریحشان برقرار است که همه می‌توانند و دوست دارند که رفت و آمد کنند. در این جشنها فکر آنها که فراموششان کردید هم باشید. فکر غریب ها، بیکس ها، آنها که دستشان خالی است، آنها که بلد نیستند، آنها که شرایط زندگی به آنها فرصت نداده که ارتباط اجتماعی و دوستی و رفاقت و تفریح و مراده را یاد بگیرند، آنها که می‌ترسند، آنها که خجالت می‌کشند. یک شب است و هر چیزی که روی میز یا روی سفره است را می‌شود جمعی خورد. می‌شود گفت و شنید. می‌توان میزبان بود و دست آنهایی که در چاه تنهایی یا زندان شرایط سخت هستند را گرفت و برای چند ساعت بیرون کشید. چند دقیقه‌ای با خودتان خلوت کنید و ببنید در یک یا دو سال گذشته کدام دوستان خودتان را فراموش کرده‌اید. ببینید از کدام دوستان و آشنایان خودتان بی خبر و بی اطلاع هستید. ببینید با چه کسانی بی انصافی کرده‌اید. ببینید چه کسانی را همیشه از اولویت‌های خودتان کنار گذاشته‌اید. ببینید چه کسانی را فراموش کرده‌اید. شاید امشب وقتش باشد. خوشگل بازی های اینستاگرامی و توئتری را رها کنید. به جای اینکه حسرت این و آن را بخورید، چاک و برجستگی این و آن را دید بزنید، به رنگ پرده و مبل فلان سلبریتی و سرویس ظرفهایش توجه کنید به خودتان، اطرافیانتان و واقعیتها توجه کنید و سعی کنید در میان همه غمها و دوران سیاسی که صاحبان قدرت و سرمایه برای ما درست کرده‌اند اندکی هم شاد باشید و به خودتان برسید.

 

یک چیزی را هم یادتان باشد. دیدید که در رمانها، فیلمها و سریال ها، همیشه آدمها بال بال می‌زندد برای نزدیک شدن به کسانی که هی به آنها می‌رینند و تحویلشان نمی‌گیرند. در عوض اصلاً کسانی که دوستشان دارند و آنها را همانطور که هستند قبول کرده اند را نمی‌بینند. اصلاً حواسشان به آنها نیست وب رایشان مهم نیستند. ما بالا و پائین این دنیا را دیده ایم. از محله های لب خط تا زندان، از پائین ترین مدرسه ها تا بالاترین مدرسه ها، از روستا تا کلانشهر، از چپ و راست و سیاسی و غیر سیاسی و دارا و ندار و هر قشر و صنف و تیپی که فکرش را کنید. بدانید که آخرش شما می‌مانید و همان‌ها که نمی‌دیدیتشان. همانها که دوستتان داشتند و شما دوستشان نداشتید. همانها که شما را می‌خواستند و شما نمی‌خواستیدشان. همانها که به فکرتان بودند و شما به فکرشان نبودید. همانها که برای دوستی با شما تقلا کردند و دست و پا زدند و مایه گذاشتند اما شما آنها را پس زدید. آنها که شما برایشان بال بال می‌زنید شما را به یک ور خودشان هم حساب نمی‌کنند. نهایتا برایشان فقط تفریحی گاه به گاه یا به ندرت هستید. از آنها دوست و رفیق در نمی‌آید. تنها می‌شوید. بدتر اینکه ممکن است دور و برتان حسابی شلوغ باشد ولی تنهاترینِ تنهایان باشید. خود دانید.