۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۹, سه‌شنبه

مرگ


 
عاقبت خوشبختی ما
به جای خود نمایی در حجله های جنون
در گورهای بی نام و نشان به بار خواهد نشست
روزی نه چندان دور
به جای اندام داغ معشوقی نیمه مست
تن سرد و مهربان خاک آرامشمان خواهد داد
چه باک از پایانی این چنین
دمی که خوشبختی بر درخت مرگ شکوفه دهد
شاید برای لحظه ای کوتاه
خیسی چشمانمان را حرمتی نباشد
***
با خود می گویم
روزی به سراغم خواهند آمد
برای سلاخی و مرگ
و من هرچه لباسهایم را جستجو کنم
نه برای کشتن، نه برای کشته نشدن
سلاحی نخواهم یافت
و تنها اگر فرصتی دهند
سیگاری آتش می زنم
و می اندیشم:
چه بگویم به سربازی که به خون خواهی باطل آمده است؟
***
آخرین جستجوی زندگیم هر لحظه این است
که کلامی بیابم
کلامی عصیان گر و برنده
که آرامش ارباب سلاخان را
تا ابد آشفته سازد.
.

۲ نظر:

  1. نمیدونم این شعر و کی شنیده بودم اما هماره به یادم بود متنش و از بهترین باورها بود که به کلام دویده ...امروز کشف کردم کار شماست ... ای لورکای ما به گاه مرگ لبخند ارام و شجاعانه ات ،ستمگر را بر حقارت خود خواهد لرزاند .."گور من کجا خواهد بود؟ در دنباله ی دامن من چنین گفت خورشید...در گلوگاه من ،چنین گفت ماه..."

    پاسخحذف