۱۳۸۸ مرداد ۲۹, پنجشنبه

به تک سوارِ ایلِ جنون

بی تو ریشه ی کلام در من خشکیده می شود

و اکنون که با تو

کلام تشنه ی جاری شدن است

سرگشته ی کلمات دفن شده در خودم

که یک به یک در ناکجا آبادهای درونم

سر از خاک تنهایی بر می آوردند

من نمی دانم میخک و یاس و نیلوفر را چگونه به هم ببافم

پس لاله های چشمانم یکجا برای تو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر