نوری
هست که ما
نه میبینیمش
نه لمسش میکنیم.
در
روشنیهای پوچ خویش میآرامد
آنچه
ما میبینیم و لمس میکنیم.
من با
سر انگشتانم مینگرم
آنچه
را که چشمانم لمس میکند:
سایهها
را
جهان
را.
با
سایهها جهان را طرح میریزم
و
جهان را با سایهها میانبارم
و تپش
نور را
در آن
سوی دیگر
میشنوم.
اشعار
اکتاویو پاز - ترجمه احمد شاملو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر