۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

شلیک به قلب ستم ،از مرکز ستم

.


از مرگ نیز نیرومند تر برخاستی

و با حنجره دوست داشتن، خواندی

آوازهای سرخ و بلندت را

روی فلات خون در بند

"بر پا برهنگان

بر پا گرسنگان

بر پا ستمکشان"

برای خلق میهنت مسلسل به دوش گرفتی

و خشاب اسلحه‌ات

با گلوله‌هائی از آلیاژ کینه و خشم، پر بود

گلوله‌هائی از آلیاژ خشم و کینه خلق

زیبا‌ترین زیور برای سینه مزدوران

تو و یارانت با پره‌های حنجره مسلسل‌ها

فریاد برداشتید

چنان عظیم، چنان عظیم

که خلق خسته تکان خورد

و قصرهای خون وستم به لرزه در آمد.

تو در دلهای خلق می‌گشتی

و همچنان می‌خواندی

آوازهای سرخ و بلندت را

پر شور

و در مرکز ستم، به قلب ستم شلیک می‌کردی

و با گلوی کینه، فریاد بر می‌داشتی

و خاک میهنت در هیجان و امید می‌سوخت

سه هزار رنجر

سه هزار چتر باز

لیکن آنها تنها جنازه‌ات را یافتند

چرا که تو با آخرین گلوله خود

به شهادت رسیده بودی

با اينهمه پیش از آنکه جرات کنند

به تو نزدیک شوند

جنازه‌ات را به گلوله بستند،

چقدر می‌ترسیدند‌.

تو شهید شدی

و با گلوی خونین خواندی

آخرین سطرهای آوازهای سرخ و بلندت را

روی فلات بیدار

"مرگ بر مزدوران

زنده باد خلق"

تو شهید شدی

با این همه هنوز از تو می‌ترسند

بیهوده نیست

تنها خاطرات

میراث کینه‌ای که بجا نهاده‌ای

برای شعله‌ور کردن آتش‌های جوان کافیست

تو نمرده ای‌، نه

در یاد خلق نامت پا برجاست.

کاش می‌دیدی که توفان شکوفه داده است

و یاران ناشناخته‌ات که بسیارند

- چرا که تو رفیق خلقها بودی –

برخاسته‌اند

و چه پر شکوه،

این شکوفه سرخ، آرزوی تو بود،

کاینک شکفته چنین انبوه

ای ستاره خونین،

ای شاخه بزرگ بارور توفان.

رفیق جانباخته امیر پرویز پویان

مندرج در کار شماره ١٢ – ٣ خرداد ١٣٥٨

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر