۱۳۹۵ مهر ۱۰, شنبه

حیله ی زیبایی


زیبایی در کلام، آیا صرفا حیله ای برای پنهان داشتن واقعیت ها، تسکین دردها، خار جلوه دادن رنج ها و ایجاد شعله هایی دروغین از امید برای تداوم درجا زدن بر نقطه تباهی و بیهودگی نیست؟ «هر آنچه مرا از پای در نیاورد قوی‌ترم خواهد ساخت.» این جمله را تا کنون به ده‌ها نفر گفته‌ام. واکنش ها احتمالا اینها بوده است: سکوت، تامل، یا به به و چه چه. در نهایت، پذیرش!
چرا جملاتی که می تواند دیگران را از بن بست برهاند روی خودم اثری ندارد؟ من می دانم و پس از هر زخمی احساسش می کنم که «هر آنچه مرا از پای در نیاورد، بگاتر ام خواهد داد.» واقعیت این است. همه لحظاتی که عمر انسان را به قبل و بعدش خودش تقسیم می کند، لحظاتی هستند که در آن انسان بار دیگر می میرد و بیشتر می پوسد. مرگی که با تولد آغاز می شود مدام تکرار می شود. من می جنگم و گه گاه پیروزی ای به دست می آوردم اما هر لحظه که ثمره پیروزی خود را در دست می گیرم یا احساسش می کنم، سرمای شدیدی وجودم را در بر می گیرد. در خود شک می کنم که آیا ارزش اش را داشت؟ پس چرا نمی توانم مثل گذشته به آن اهمیت بدهم؟ انسان موجود غریبی است. توالی درجا زدن ها با توهم حرکت؛ توالی شکست ها با توهم گاه به گاه پیروزی.

از بعضی زخم های خود لذت می برم. نمی دانم چرا اما لذت می برم. این خود درد و رنج عمیق تر و مبهم تری است که آدم به زخم ها برای مقابله با فراموشی اعتماد کند. نمی دانم شاید که آموخته و معتاد زخم ها شده ام و حال برای تخفیف آلام ام از بی نظمی بازگشت های جاودانه ی آنها برای خود دین و آیین درونی ساخته ام. این همان توهم قدرت است. از پس هر آن چیزی که مرا از پای در نیاورد، می آید؛ زیباست، لذت بخش است، واقعیست؛ اما وجود ندارد.