۱۳۹۳ آبان ۲۵, یکشنبه

تلگراف 102


زمان را دستکاری کن تا گم ات کنند.

۱۳۹۳ مهر ۱۸, جمعه

شطحیات 8



دور می شوم تا بفهمم
گم می شوم تا به یاد آورده شوم
در هر جمع سه نفره ی اینچنینی،
همیشه وجود من اضافه است.

۱۳۹۳ مهر ۱۵, سه‌شنبه

شطحیات 10



با اسباب بازی‌ای که به دستم داده‌ای،
سرگرم ام
زندگی در جستجوی غیر ممکن ها،
تحمل رنج است
با زیبایی

۱۳۹۳ مهر ۸, سه‌شنبه

واپسین شطحیات



برخیز ای همزاد؛
یا در من زنده شو
یا بگذار در تو جاودانه شوم
ای ...

۱۳۹۳ شهریور ۳۱, دوشنبه

شطحیات 5


عقلم به جایی قد نمی دهد
قلبم شرمگین است
نه منطق و نه احساس
دیگری تیری در ترکش باقی نمانده
با کدام بهانه آغاز کنم گفتگویی دوباره را؟
این کلاف سر در گم را از هر کجا که می شد
برای شروعی دوباره
پاره، پاره کرده ام.


۱۳۹۳ مرداد ۳, جمعه

دل سایه از غم فلسطین خون است


دل سایه از دیدن اوضاع فلسطین، خون است.

هشنگ ابتهاج در گفتپو با خبرنگار ایسنا: «این روزها با دیدن این تصاویرِ سیاه دلم خون است و گفتن از این خون‌ریزی‌ها هم دردی دوا نمی‌کند. در این خون‌ریزی یک طرف زور می‌گوید و طرف دیگر دستش خالی است و دنیا با بی‌تفاوتی کامل چشم بر آن بسته است.
به طور کلی همه دنیا این‌طور شده است و سر هر قضیه‌ای که اتفاق می‌افتد به همین طریق بی‌تفاوت است. سیاست‌مدارانِ دنیا هم که تابع شرکت‌های ملی و تجاری خودشان هستند و به همین خاطر دست از این جنایت‌ها برنمی‌دارند.


وقتی دنیا برای هر اتفاقی ذوق می‌کند باید هم حالا این‌گونه بشود. اصلا در طول تاریخ هرگاه بشریت می‌خواسته کاری انجام دهد سودجویان نگذاشته‌اند.»

Five Broken Cameras_2011



سربازان اسرائیلی 5 بار به لنز دوربین او شلیک کرده اند و او همچنان فیلم می گیرد. گلوله ها هر بار از دوربین رد شده و در بدنش نشسته است. بدنش دیگر جای سالم ندارد اما می خواهد جنبش بالعین زنده بماند. این مستند را حتما ببینید.
در این فیلم، نویسنده، کارگردان، فیلمبردار، بازیگر و شخصیت واقعی که فیلم درباره او ساخته شده است همگی یک نفر هستند. صحنه‌های فیلم برداری، خودِ واقعیت پیرامونی است.



یکی از دیالوگ‌های پایانی فیلم بسیار تکان دهنده بود: «وقتی مردم بالعین موفق به عقب راندن اسرائیلی ها شدند سر و کله سیاستمدارها و مقامات مذهبی پیدا شد تا با آنها عکس بگیرند!»


۱۳۹۳ فروردین ۷, پنجشنبه

تلگراف 101

سینما، امروز _ در دوران کوتوله پروری جهانی و آسم گرفتگی حادِ هنر،_  با شش های میشائیل هانکه نفس می کشد.