۱۳۹۰ بهمن ۱۸, سه‌شنبه

دوستی یعنی این






یک شب که باران شدیدی میبارید پرویز شاپور از شاملو پرسید : چرا اینقدر عجله داری ؟ شاملو گفت : می ترسم به آخرین اتوبوس نرسم . پرویز شاپور گفت : من میرسونمت . شاملو پرسید : مگه ماشین داری ؟ شاپور گفت: نه! اما چتر دارم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر