۱۳۹۰ آبان ۵, پنجشنبه

ارتش گرسنگي راه مي رود


ارتش گرسنگي راه مي رود
راه ميرود تا دلي از عزاي نان درآورد
تا دلي از عزاي گوشت درآورد
... تا دلي از عزاي كتاب درآورد
تا دلي از عزاي آزادي در آورد.
راه مي رود، پل ها را در مي نوردد، چون دم شمشير مي برد
را مي رود، در هاي آهنين را مي درد، حصار دژها را واژگون مي كند
پاي در خون راه مي رود.
ارتش گرسنگي راه مي رود
با گام هاي تندر
با سرودهاي آتش
با اميد به بيرق شعله شكلش
با اميد به اميد.
ارتش گرسنگي راه مي رود
شهر ها را به دوش مي كشد
با كوچه ها و خانه هاي تاريك شان
دودكش هاي كارخانه ها را به دوش مي كشد
و خستگي بي پايان خروجي كارخانه ها را.
ارتش گرسنگي راه مي رود
به دنبال خويش مي كشد و مي برد
راسته هاي زاغه نشينان را
و آنان را كه مي ميرند بدون مشت خاكي بر اين خاك نا متناهي.
ارتش گرسنگي راه مي رود
راه مي رود تا گرسنگان را نان دهد.
تا آزادي دهد بدانها كه ندارند
پاي در خون راه مي رود.

ناظم حكمت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر