قسم به زیبایی ابروانت
که خندههای جاودان تو
روزی
به جای عرضه شدن
بر جوانانی جنگجو
بر مردانی عاشق
جاری خواهد شد
و زنان کوچه و
بازار
بی هیچ پرسش و منتی
گریههای شبانه
ات را همراهی خواهند کرد.
***
قسم به صورت بی
آرایشت
که روزی لبانت را
به جای حجابی از
نور شمعهای گریان
در میدان شهر
در مقصد آبشاری از
نور وحشی خورشید خواهم بوسید.
***
سوگند میخورم به تو ای بیهمتا
که با چشمان خود
خواهی دید
قبرهای سیمانی بینام
و نشان ما را
با سنگهای گران
قیمت سیاه فرش خواهند کرد
و با رنگ سرخ بر
سیاهی سنگها خواهند نوشت:
«شهید »
و به جای خار و علفهای
هرز
در کنار گورهای ما
شقایقهای وحشی خواهند رویاند .
***
قسم به کام کام
سیگارهای پی در پی تو
روزی حقیقت را،
زنده از سر دار پائین خواهیم کشید
آزادی را،
از کنج سلولهای انفرادی میرهانیم
و برابری را
به
مساوات بین خود تقسیم خواهیم کرد .
***
قسم به بی قراری
اندامت ای تنهاترین تنهای زمین
که دیگر گلولههای
سر گردان،
گلوی هیچ عابر بی
خبری را نخواهد شکافت
و ارابهی نظم و
قدرت تن زندهی مردمان را
زنده، زنده، زیر
نخواهد گرفت
مادران عزادار
لباس سیاه از تن به در میکنند
و دیگر پزشک هیچ
زندانی از عذاب وجدان خودکشی نخواهد کرد .
***
بیشک «خون خواهد
داشت »
خون از پی خون
اما سوگند به تو
ای وحشی از پا در آمده
که اینبار همه
چیز زودتر از آنچه که همه میپندارند تمام خواهد شد
که اینبار فریفتنمان دشوار تر خواهد بود
دیگر دشمنی از
دشمنان ما به دست خویش از پا در آمده است!
***
قسم به موی بلند
اجباریت
در روزهای آینده
بعداز ظهری هست
که در آن غم نان و
کرایه خانه
در بوی گلوله و
خون و آزادی گم میشود
و تمام تعصب
مردانهی من
با حجابی که باد
آنرا با خود خواهد برد درمان خواهد شد
***
قسم به لباس سرخِ
اولین دیدار
که بعد از ظهری
خواهد رسید
که در آن هر سه
مست و مغرور
مست و مغرور
بی ترس آنکه از
آسمان به جای باران بر سر ما گاز اشک آور ببارد
بی ترس از تسبیح و
انگشتر و شکمهای فربه
بی ترس از ونهای
بدون پلاک
بی ترس از حکمهای
بازداشت بدون اسم
پیانوی سنگی
خیابانهای تهران را به صدا در خواهیم آورد
و پایکوبان تنها
عصر آزاد زندگیمان را جشن خواهیم گرفت.
***
سوگند به مهربانی
تو
که بعد از ظهری
خواهد رسید
که در آن انقلاب
ما شاید که نمیرد
که در آن انقلاب
ما شاید که دزدیده نشود.
____
با گرده ای ورم کرده از ضربه های باتوم و ریه ای فلج از گاز اشک آور یا کوفت دیگری