۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

قمار در زندان


  
مسئولين زندانها هميشه اعتراف مي کنند که در زندان جلوي سه چيز را نمي توان گرفت. مواد، لواط و قمار. مسئولين زندانها همگي دو رو و دروغگو هستند اما اين شايد يکي از معدود حرفهاي درستي باشد که از دهانشان بيرون مي آيد. زندانهاي ايران با مواد، لواط و قمار عجين شده اند.
کساني که به زندانها وارد مي شوند دو دسته اند. يا آمده اند مهماني و يا آمده اند که حبس بکشند. آنها که حبس کشيده اند مي دانند از چه چيزي حرف مي زنم اما آنان که نمي دانند بخوانند:
1: مواد
زندان بدون مواد زندان بيدار است پس براي زندانبان بهتر است که زندانش لجنزار مواد و موادي باشد. امپراطوري مواد بزرگترين امپراطوري زندان است و مافياي مواد قدرت شماره ي يک زندان هستند. هر گرم انواع مواد مخدر به قيمت بيست برابر قيمت بيرون زندان فروخته مي شود و عجيب نيست که افرادي درون زندان يک ساله ميليونر مي شوند و براي يک گرم مواد گاه تيزي رگ و پي کسي را مي شکافد.
در زندان پول نقد وجود ندارد و بنابراين پول در گردش چرخه مواد مخدر زندان به طرق گوناگون و با دخالت پنهان مسئولين زندان از چرخه ي ثمين کارتها خارج شده و به خانواده ي قاچاقچي تحويل داده مي شود. با پول قاچاق مواد از رئيس زندان تا زندانبان به همه باج داده مي شود و ساقي هاي مواد تحت حمايت مسئولين زندان قرار مي گيرند.
براي ورود مواد مخدر به جز محموله هاي سنگين که توسط خود مسئولين زندان وارد زندان مي شود مابقي داخل بدن خود زندانيها يا همسرانشان وارد زندان مي شود و اين داستان کلا چنان ريشه دار است که مي توانم صدها صفحه راجع به آن بنويسم اما از آنجا که اين متن را به دليل ديگري مي نويسم به ذکر يک واقعه ي کوتاه بسنده مي کنم:
به فاصله ي تقريبا يک متر از من در گلوگاه ورودي بندهاي 3،4 و 7 از کريدور اصلي، دو شاخدار زندان يکي از بند 2 (ويژه قتل) و ديگري از بند 4 (ويژه جرايم عمد) به هم مي رسند. در زمان کمتر از 3 ثانيه هر دو نفر از کمر جافي خود تيزي بيرون مي کشند. اولي دو ضربه با زاويه ي 30درجه از محور بدن از چپ و راست روي گلوي ديگري مي نشاند و ديگري دقيقا روي محور بدن گلوي حريفش را مي برد. خون چنان از گردن هر دو نفر فواره مي زد که زمين از خون رنگين شد. احدي جرات نزديک شدن به آنها را پيدا نمي کند چرا که آنها هر کس را نزديکشان مي شود با تيزي مي زنند. عاقبت هر دو نفر بيهوش روي زمين افتادند. بدنهاشان را به رسم زندان درون پتوي سربازي انداختند و سر پتو را گرفتند و لا اله الا الله گويان به سمت بهداري رفتند. آنها زنده ماندند اما بلافاصله بعد از بازگشت از بيمارستان به مدت يک ماه به سلول انفرادي تبعيد شدند. دعوا بر سر اين بود که يکي از آنها 40 گرم خاک مهر را با 100 گرم هروئين مخلوط کرده و اين 40 گرم اضافي، قيمت را 4500000 تومان بالا برده بود. به همين سادگي.

2: لواط
به طور کلي هر جوان ظريفي که وارد زندان شود از همان لحظه ي اول تبديل به هدف شماره يک لاتها و شاخدارهاي زندان براي ارتباط جنسي مي شود. در دستشويي، حمام و يا در اتاقها در زمان هواخوري اجباري بلاخره جايي نشان مي شود و مورد تجاوز قرار مي گيرد. آمار لواط به مراتب در بند جوانان از تمامي بندها بالاتر است و به همين دليل در بند جوانان حتي در دستشويي ها و حمام هم دوربينهاي مدار بسته ي قوي کار گذاشته اند. نوجوانان و کوچکترها معمولا ابروان خود را با تيغ مي زنند و روزهاي طولاني به حمام نمي روند تا بدنشان بوي ناخوش آيند داشته باشد و کسي رغبت نزديک شدن به آنها پيدا نکند. معمولا در بند جوانان قويترها کوچک ترهاي کم سن و سال را به زور در تخت هاي خودشان مي خوابانند.
در زندان يک موتور برق اضطراري فوق العاده قوي وجود دارد که 5 ثانيه بعد از قطع برق سراسري به کار مي افتد. زندانيان در هر بار قطع برق با دقت فاصله ي زماني روشن شدن موتور برق را محاسبه مي کنند. چنانچه بيش از 10 ثانيه در ساعات خاموشي روشن شدن موتور طول بکشد اين به معناي يک نقص فني است و در يک چشم به هم زدن قربانيها را به داخل تختهاي کوتي مي کشند و چند نفره مورد تجاوز قرار مي دهند. اين ماجرا هم به دليل آنکه در قوانين اسلام مجازات اعدام براي لواط در نظر گرفته شده است بسيار گفتني دارد که تنها به يک مورد مشاهده ي عيني بسنده مي کنم:
به علت بارندگي شديد موتور برق اضطراري با صداي مهيبي منفجر مي شود و زندان در خاموشي فرو مي رود. تمام نيروهاي افسر نگهباني و قرارگاه و حفاظت با چراغ قوه و باتوم برقي و دست بند و پابند و اشک آور و هرچه که تصور کنيد به داخل بندها هجوم مي آورند اما کار از کار گذشته است. تا پخش شدن آنها در بندها صداي دلخراش قربانيان ضعيف در فضاي بندها مي پيچد. همه ميدانند که چه فاجعه اي در حال وقوع است. همه تيزيها را براي درگيريهايي که ممکن است راه بيفتد در دستها آماده نگه مي دارند.

3:قمار
از قاپ و ورق گرفته تا طرناي تسبيح و لفظ همه نوع قماري در زندان مي شود. زندانيان از سيگار و مواد گرفته تا پول و پتو و غذا بر سر هر چيزي قمار مي کنند.
در زندان هر کس فقط 5 دقيقه وقت تلفن دارد و من براي تماس با خانواده و رفقايم تا خرخره در اين يکي فرو رفتم. تقريبا در بازي شلم و طرناي لفظ مي توانستم تا روزي يک ساعت وقت تلفن ببرم و وقت کافي براي تمام تماسهايم داشته باشم.
معمولا در طرناي لفظ براي بردن، کار به درگيري با زندانبان و سلول و قرنطينه مي کشيد اما تقريبا کم دردسر تر از قمارهاي ديگر بود و از تهيه مواد براي نشستن بر بساط شلم براي من کم خطر تر بود.
قمار هيجان زندان است. حکم خوشبختي و بدبختي زندان. خوشي و ناخوشي است. قمار حبس را مي کُشد و کوتاه مي کند. قمار اعتياد بزرگ حبس و عامل بسياري از درگيريهاي  جدی و گاها خونين در زندان است.
يکي از تفريحات طرنا بازان زندان لفظ آمدن روي زندانيان جديد الورود است. به قيافه ي زنداني نگاه مي کنند و هنوز 1 دقيقه از ورود زنداني نگذشته چندین بکس سيگار و کارت تلفن روي او شرط بندي مي شود. حکم، بريدن زنداني است و قديمي ها روي روزهايي که طول مي کشد تا جديد الورود ببُرد و کارش به زاري و گوشه گيري بکشد لفظ مي آيند. برنده کسي است که خوب پيش بيني کند و اين قمار پر ريسک گاه تا 150 برابر مقدار چيزي که قمارباز وسط گذاشته برايش سود دارد. اين قمار بعد از تاسِ «بيبود» وحشتناک‌ترين قمار زندان است چرا که اگر کسي بالا نشسته باشد و تاوان قمار را با روز بسته باشد و جديد الورود واندهد، به ازاي هر روز، حکم زمين دو برابر مي شود و تا دوازده برابر جاي بالا رفتن دارد. اگر جنس زنداني جديد از جنس فولاد باشد خيلي ها به خاک سياه مي نشينند و يکي به عرش مي رود.
ديشب داشتم فکر مي کردم خاک بر سر قمار بازان زنداني که کسي مثل فرزاد کمانگر واردش شود. چه بازنده‌ي بزرگي است قماربازي که روي فرزاد لفظ آمده باشد و چه رندي بوده آنکه سر فرزاد کمانگر بالا نشسته، زمين را جمع کرده باشد. ديشب ساعتها به اين فکر مي کردم و بي اختيار خاطرات زندان برايم زنده مي شد.
کسي که کرد باشد ( که همين اتهام نابخشودني  از نظر دستگاه است ) و اتهام وابستگي به گروه هاي مسلح را به او بسته باشند و روزهاي خارج از شماره در انفرادي هاي امنيتي زير شکنجه دوام بياورد و زير بار هيچ اتهامي نرود و زير حکم اعدام ککش هم نگزد و نامه هاي آتشين از زندان بيرون بفرستند اصلا مي داند بريدن يعني چه؟؟؟ من که بعيد مي دانم.

براي فرزاد نگران نيستم. فرزاد راهي را که مي رود از من و شما بهتر مي شناسد. فرزاد روزها قبل از ترديدهاي ما انتخاب کرده و پاي انتخاب خود ايستاده است. جنس فرزاد از چيزيست که تک تک شاخدارهاي زندان را به تعظيم کردن مقابل خود وادار مي کند. زندان قادر به شکستن فرزاد نيست. فرزاد حبس را مي کشد. فرزاد از مادر مبارز به دنيا آمده است و به عنوان یک مبارز رشد کرده است. فرزاد بدجوري پوزه ي اين روزگار را به خاک مي مالد؛ در اين شکي ندارم. مي خواهند با فرزاد چه کنند؟ اگر اعدامش کنند تبديل به اسطوره‌اي در تاريخ مبارزات ايران مي شود و اگر آزادش کنند قهرمان سينه ستبر هميشه زنده خواهد شد. معلمی که هرگز فراموش نخواهد شد. گرچه من اسطوره هاي زنده را بيشتر دوست دارم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر