۱۳۸۹ مهر ۲۰, سهشنبه
این سو
۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه
حکمتِ شادان
۱۳۸۹ مهر ۱۸, یکشنبه
تلگراف شماره 109
۱۳۸۹ مهر ۱۶, جمعه
آزادی
۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه
کلماتِ بی مخاطب ... حادثه
۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه
گنجی در شب یافتم...
هر بار همین علامت سوال
که در دهنم افتاد
از رود بالا کشید
بالا کشید
آن قدر که نفس نکشم.
***
بگو چه بودند
جز حباب های خالی
کلماتم
که در تلاطم قلاب ها ترکیدند.
***
قلاب ماهیگیر
همیشه پاسخ خوبی ست
برای پرسش ممنوع ماهی ها
***
یا تور های مشبک
که عروست می کنند
برای سفره ی اهالی خوشبخت
***
درست وقتی که فکر می کنی خوشبختی
به تور می افتی
فرقی نمی کند
برای کرم های فریبنده
اسیر دهن گس مرداب باشی
یا تن پرتلاطم رود
***
وقتی که حجم خالی دهنت
پر می شود
از سوال های هزار گزینه ای
که وصلند
به دستان ماهیگیر
***
همیشه مصلحتی هست
همیشه مصلحتی هست
تا نفس نکشی
و تور
بهانه ی خوبی ست
تا عروس شوی
برای حجله های مسموم شهر
***
یا عروسک
پشت ویترین مغازه های شلوغ.
ته آب بمان
ته آب
امنیت جلبک های صلح طلب
و زیبایی تهوع آور صدف های ترد دریایی ست
و سکوت
آرامش کاذب مرداب وار ثانیه هاست.
***
ته آب بمان
که عصیان
گناه مشترک موج ها و ماهی هاست.
*******************************************************
پی نوشت: این شعر تقدیم شده است به منِ عزیز و چشمان عاصی ام!