۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

نه ، او نمرده است

.


دو سال از نبود غم انگیز او گذشت

روزی مزار او

دوبار برگهای خزان ریخته شدند

سه سایه ی شکسته ی گریان

بر شاخه های سایه ی دیگر

آویخته شدند.

آنوقت باز مثل دگر روزها دمید

این روشن افق

یک جغد بی ثبات از آن جایگه پرید

یا یک غروب غمگین بالای آن مزار

غمناک تر نشیند.

دو سال مثل آنکه دو روز از غمش گذشت

روز سفید آمد از نو به سیر و گشت

بر ساحت جبین جوانی

خط دگر نوشت

مانند اینکه آنکه تو دانی نمرده است

هر کس به یادش آید، گوید:

دو سال رفت و لیک ارانی نمرده است.

نه او نمرده، او ز نهانخانه ی وجود

برپای خاسته است

او از برای زندگی ما

تا بهره ورتر آئیم

دارد هنوز هم سخنی گرم می کند

این تیره جوی سنگدلان را

دارد به حرفهای مردمی ای نرم می کند.

دو سال شمع زندگی اش را به روشنی

مردم ندید لیک

بس شمع های دیگر روشن شدند از او

بس فکرهای ویران گلشن شدند از او.

مانند آنکه همین آرزوش بود

پرّید از برابر زندان

مرغ شکسته پر که همه رنج و جوش بود

تا روی بام دیگر آید ز نو فرود

ز آنجا به رنگ دیگر با ما کند سخن.

او در میان تیره ی این خاکهای سرد

هر چند منزوی

کرده است در درون بسی دل کنون مقر.

نه ، او نمرده است آنکه دلی زنده می کند

هرگز بر او نیابد بد روی مرگ دست

بر این مزار، بیهده بنشسته است جغد

اشک سه سایه بی سبب اینجاست بر زمین.

نیما یوشیج

13 بهمن 1320

تذکر: به دلیل اینکه قسمتی از آثار نیما به دلیل پارگی یا فرسودگی کاغذ دست نوشته های او ناخوانا بودند، این شعر به صورت خلاصه شده و با حذف قسمتهای ناخوانا منتشر می شود.
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر