۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

جاودانه ای از گارد سیویل اسپانیا

.


بر گرده ی اسبانی سیاه می نشینند

که نعل هایشان نیز سیاه است

لکه های مرکب و موم

بر طول شنل هاشان می درخشد

اگر نمی گریند بدان سبب است

که به جای مغز سرب در کدوی جمجمه دارند

و روحی از چرم براق

از جاده های خاکی فرا می رسند

گروهی خمیده پشتند و شبانه

که بر گذرگاه خویش

سکوت ظلمانی صمغ را می زایانند

و وحشت ریگ روان را

* * *

چندان که شب فرود می آمد

شب ، شبِ کامل

کولیان بر سندان های خویش

پیکان و خورشید می ساختند

اسبی خون آلوده

بر درهای گنگ می کوفت

و خروسانِ شیشه یی بانگ سر می دادند

* * *

ای شهر کولی ها

اینک گارد سیویل !

روشنایی های سبزت را فروکش !

* * *

شهر ، آزاد از هراس

درهایش را تکثیر می کرد

چهل گارد سیویل

از پی تاراج بدان در آمدند.

ساعت ها از حرکت باز ایستاد

و از بادنماها

غریوی کشدار برآمد

شمشیرها نسیمی را که

از سم ضربه ها سرنگون شده بود

از هم شکافتند

کولیان پیر می گریزند

از راه های تاریک و روشن

با اسب های خواب آلوده

و قلک های سفالین شان

* * *


کولیان به دروازه های بیت اللحم

پناه می برند

یوسف قدیس ، پوشیده از جراحت و زخم

دختری را به خاک می سپارد

تفنگ های ثاقب ، سراسر شب

بی وقفه طنین انداز است

قدیسه ی عذرا ، برای کودکان

آز آب دهانِ ستاره گان مدد می جوید

با این همه ، گارد سیویل پیش می آید

در حال برافشاندن شعله هایی که در آن

تخیل ، جوان و عریان خاکستر می شود

رزا – دخترک کامبوریوس –

می نالد بر درگاه خانه اش

پیش رویش پستان های بریده شده ی او

بر یکی سینه قرار گرفته

و دختران دیگر دوانند

با بافه های گیسوان شان از پس

در هوایی که در آن

گلسرخ های باروت می ترکد

فدریکو گارسیا لورکا

.

۲ نظر:

  1. نغمه ای آندلسی می آراست/هاله ای زرین بر گرد سرش/خنده اش سنبل رومی بود/ و نمک بود/ و فراست بود/ ورزا بازی بزرگ در میدان/کوه نشینی بی بدیل در کوهستان/چه خوشخوی با سنبله ها/ چه سخت با مهمیز/چه چشمگیر در هفته بازارها/و با نیزه نهایی ظلمت چه رعب انگیز/آه دیوار اسپانیا/آه خون سخت ایگناسیو/آه بلبل های رگ هایش

    پاسخحذف
  2. من گناهانم یکسر نابخشودنی است زیرا من در جان خودم سوزانده ام محبت نه کشتزارهای محبت را و جانسوزان از فتح هزاران هزار باستیل دشوارتر است
    مایکوفسکی

    پاسخحذف