۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

من هر روز یک انسانم

.

من هر روز یک انسانم

اگر به خانه ی من آمدي
برایم مداد بیاور، مداد سیاه
می خواهم روی چهره ام خط بکشم
تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم
یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!
یک مداد پاك کن بده برای محو لب ها
نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان،
سیاهم کند!
یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را
از ریشه در آورم
شخم بزنم وجودم را ...
بدون این ها راحت تر به بهشت می روم گویا!
یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم،
سرم هوایی بخورد
و بی واسطه روسري کمی بیاندیشم!
نخ و سوزن هم بده، براي زبانم
می خواهم ... بدوزمش به سق
...
اینگونه فریادم بی صداتر است!
قیچی یادت نرود،
می خواهم هر روز اندیشه هایم را سانسور کنم!
پودر رختشویی هم لازم دارم
براي شستشوي مغزي!
مغزم را که شستم، پهن کنم روي بند
تا آرمان هایم را باد با خود ببرد به آنجایی که
کسی نی نینداخت.
می دانی که؟ باید واقع بین بود!
صداخفه کن هم اگر گیر آوردي بگیر!
می خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،
برچسب فاحشه می زنندم
بغضم را در گلو خفه کنم!
یک کپی از هویتم را هم می خواهم
براي وقتی که خواهران و برادران دینی
به قصد ارشاد،
فحش و تحقیر تقدیمم می کنند،
به یاد بیاورم که کیستم!
ترا به خدا ... اگر جایی دیدي حقی می فروختند
برایم بخر ... تا در غذا بریزم
ترجیح می دهم خودم قبل از دیگران
حقم را بخورم !
سر آخر اگر پولی برایت ماند
برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،
بیاویزم به گردنم ...
و رویش با حروف درشت بنویسم:
من یک انسانم
من هنوز یک انسانم
من هر روز یک انسانم


غاده السمان شاعر سوریه ای

.

۱ نظر: