حسین از انتظار نوبت اعدامش خسته شد
با بند شلوار جافی خودش را توی حمام دار زد
داشت توی هوا دست و پا می زد و خِر خِر می کرد
ما پاهایش را کشیدیم تا زودتر آزاد شود.
«یادداشتهای زندان _ بند یک»
جملاتی که بین آنها اینتر خورده است
حسین از انتظار نوبت اعدامش خسته شد
با بند شلوار جافی خودش را توی حمام دار زد
داشت توی هوا دست و پا می زد و خِر خِر می کرد
ما پاهایش را کشیدیم تا زودتر آزاد شود.
«یادداشتهای زندان _ بند یک»
با نظریه های مجلل چیزی عوض نمی شود
تنها درمان تعصب اسلحه است.
شما بالای منبر حرفهایتان را زدید
و اصلاح طلبیتان کار را به جایی رساند که اصلاحتان کردند.
حالا بگذارید خرابکاری و تظاهرات شروع شود.
اسلحه بیانیه خودش را صادر می کند.
کلماتی که از جنس سرب است هرگز فراموش نمی شود.
اراده ای که از جنس جسارت است هرگز درهم شکسته نمی شود.